اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 17 روز سن داره

وروجک بابا و مامان

ویار 2

1391/9/7 17:45
نویسنده : مامان جون
704 بازدید
اشتراک گذاری

  پسر قشنگم سری قبل ویارم رو تا 4ماه برات نوشتم الانم تا 7 ماهگی رو مینویسم ببینم از این به بعد چه تغیراتی میکنم

 

عزیزم از وقتی وارد 5ماه شدیم من انار خیلی دلم میخواست و میخواد و تقریبا هر روز میخورمxs03gif530

گلابی هم خیلی دوس دارم+نارنگی نیشخند   xs03gif538

ماهی هم دلم میخواد و یه چیز عجیب اینکه دوباره مرغ میخورم خودشم الان حدود 2 یا 3 هفته میشه

خداروشکر دیگه حالم ازش بهم نمیخوره

تو ترشی ها هم ترشی بادمجون شکم پر رو خیلی دوس دارم که مادرجون( مامان گلم) دستش درد نکنه امسالم مثل هر سال همه ترشی هامونو درست کرد

راستی شیر موز هم دوس دارم و احساس میکنم غلظتش ته دلمو میگیره         

واما بیاییم به قسمته بد قضیهسبز

عزیزم 2هفته هستش که اسید معدم خیلی زیاد شده و بعضیا میگن بخاطر اینه که تو داری مو درمیاری

قربونت برم که تا حالا کچل بودی

بد تر از همه اینکه یک هفته هستش که حس میکنم یه گردو تو گلوم گیر کرده و یه چیزی تا حلقم میاد بالا و میره پایین معدم خیلی اذیتم میکنه مخصوصا وقتی که میخوام بخوابم و واقعا خیلی خیلی سخته عشقم

دو شبه که دستام خیلی سنگین میشه و از آرنج احساس میکنم داره قط میشهگریه

وقتی میخام به پهلو بخوابم سریع دستام خواب میره و یه پامم بی حس میشه و خیلی اذیتم میکنه انگار بهم وزنه وصل شدهخمیازه

الان چند وقتی هستش که دست راستم باد کرده و من هنوز به دکتر نگفتمناراحت

این دو شبو خوب نخوابیدم و تو هم با من کلا بیدار بودیافسوس

شیطون چرا نمیخوابی؟من دستم درد میکنه تو چی؟

راستی مامانی تکون خوردنتم عجیب شده؟

یه هو چند تا پشت سر هم تکون میخوری نمیدونم با کله میکوبی به شمک مامان و از دوتا دستاتم کمک میگیری یا جریان از چه قراره؟فقط دعا میکنم که سالم باشی خوبه من

روز عاشورا که همه برای آتیش زدن خیمه ها جمع بودن و تبل میزدن شما هم اون تو تندو تند تکون میخوردی عزیزم

فک کنم یکی از تبلای هیئت پدر جون(بابای عزیزم) رو قایمکی برداشته بودی داشتی بهش میکوبیدی

بعدش شب برا مراسم شام غریبان که مداح میخوند بازم کلا در حال تکون خوردن بودی،انگار همه چیزو حس میکردی

اما ما برا مراسم شام غریبان نموندیم چون من شدیدا خسته بودم و همه جام مخصوصا کمرم درد میکرد

پاهامم که همیشه درد داره

آخه عصرشم رفته بودیم حیات غیب تا شمع روشن کنم و تو اولین بار بود که پیشم بودی

سال بعد قسمت بشه خودتو میبرم گل قشنگم

خیلی دوست دارم مامانی

ببخش اگه اذیت میشی

من تمام سعیمو میکنم تا راحت باشی

دعا کن برام مامانی من خیلی اذیت میشم و هنوز معده درد و حالت تهو هام بهتر نشده تازه یه سریا میگن از این به بعد بدتر هم میشه

خوب دیگه گلم من برم یعدا بازم میام

خیلی دوست دارم  و تو امید زندگی من هستی

به امید اینکه زودی بیای تو آغوشم گلم

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

لیلا
8 آذر 91 20:28
عزییییییییییییییزم نااازی . مواظب خودت باش . خدا برات حفظش کنه . اما براس دستات حتما به دکتر بگو ولی خواب رفتنشون فکر کنم به خاطر حجم و جریان خون تو بارداری باشه اما به دکترت بگی بهتره . امیدوارم همیشه سلامت باشید و به سلامتی زایمان کنی پایان 9 ماهگیت . بوووووووووووووووووووووس


وای لیلا جونم سلام گلم
خوش اومدی
چقدر دلم برات تنگ شده بود
ممنونم گلم
ایشالا شما هم به زودی زود مامان بشی
مامان آرسام
10 آذر 91 19:22
سلام عزیزم امیدوارم نی نی شما هم سالم بدنیا بیاد زیاد نگران نباش


ممنونم گلم مرسی از لطفتون
بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسس
هیجان
16 آذر 91 9:57
عزیزمممممممممممممممممممممممممممممممم
به امید روزی که بیاد تو بغلتتتتتتتتتت


مرسی هیجان جونم
ممنونم گلم
ایشالا شما هم به زودی زود مامان بشی عزیز دلم