حس سکسکه کردنت
سلام وروجک مامان
خوبی عشقم؟
چند روز پیش اومدم کلی برات احساس به خرج دادم و نوشتم بعد یه هو ویندوزم پرید
واقعا عجیب بود
هر چی نوشته بودم پاک شد
آخه نمیدونی چقدر زحمت کشیده بودم
دیگه خورد تو ذوقم
امروز اومدم مختصر توضیح بدم که چی بود جریان
خیلی وقت بود از دوستای خوبم درمورد سکسکه کردن نی نیهاشون میشنیدم
البته اونا از من جلو تر مامان شدن
با بابا حرف میزدیم و من بهش گفتم که تا حالا سکسکه کردن تو رو حس نکردم
همون شب خونه مامان بزرگ و بابابزرگت دعوت بودیم(بابا و مامان باباجون)دقیقا روز (91/10/8)
بعد یه هو من حس کردم تو داری میپری
یعنی شبیه ضربان قلب بود ولی با فاصله بیشتر
خیلی باحال بود
یکم که گذشت دیدم وایییی واقعا داری سکسکه میکنی
به مدت 5دقیقه
آخراش اعصابت خرد شده بود و همش با پات قفصه سینمو فشار میدادی
عزیزم به بابا گفتم بابایی هم دلش آب شده بود برا اینکه حست کنه
ولی خوب اونجا نمیشد که بابا دستشو رو دل من بزاره
چون کار عیبیه
ولی تو گل پسر فرداشم تو خونه خودمون سکسکه کردی و باباجون کاملا حست کرد
خیلی خوشحال شد
به مدت 10 دقیقه داشتی سکسکه میکردی
دلم برات میسوخت
احساس میکردم حوصلت سر رفته
خلاصه خیلی با حال بود
میدونی پسرم
آدما تازه وقتی پدر و مادر میشن کمی بیشتر با خالق جهان آشنا میشن
چون از نزدیک لمس میکنن که خدا چقدر قادر و متعاله و آفرینش انسانها چطوری با این نظم پیش میره و در نهایت میرسه به روز متولد شدنشون
من قبل این فک میکردم یه بچه تو دل مامانش فقط تکون میخوره
اما وقتی مطالعه میکنم
و در درونم احساست میکنم
میبینم خدای مهربون چه کارایی رو به این نی نی کوچولو قبل تولد آموزش داده
یه جنین تو دل مامانش میتونه شکلک در بیاره،چشمک بزنه،سکسکه کنه،با چشمای باز بخوابه،فکر کنه،خواب ببینه،بترسه،به صداها واکنش نشون بده،انگشتشو بمکه،با بند ناف بازی کنه و خیلیییییییی کارای دیگه...
راستی گلم چند روز پیش تو شمک مامان همچین تکون خوردی شکمم کلا به یه طرف کشیده شد
حالا این که چیزی نیست نمیدونم با چی به کلیه ام کوبیدی که دردش داشت داغونم میکرد و اگه از بابات خجالت نمیکشیدم واقعا میزدم زیر گریه
فرداشم داشتم غذا میپختم که یه هو نمیدونم دستت بود یا پات؟که زیر دلم گیر کرد
وایییییییییی نفسم بند اومد
اشک تو چشمام جم شد
از ترس تکون نمیخوردم یکم بعد درست شد
چقدر درد داشت،بابا هم خونه نبود رفته بود خرید
چند شب پیشم انقدر محکم نافمو کشیدی که نمیتونم بگم چی شد ولی با صدای بلند داد زدم
عزیزم بی صبرانه منتظرم تا بیای تو آغوشم.هی با باباجون میشینیم و نگاه لباسای کوچولوت میکنیم که خودمون و مامان مهین برات خریدیم و هی دلمون آب میشه
طاقتم تموم شده
این روزا یه حس دلتنگی خاصی تمام وجودمو احاطه کرده
کاش تو این دوره ضرر نداشت مسافرت و منو بابا میتونستیم بریم تو دل طبیعت و یه جای دنج
که فقط هوای پاک رو استشمام کنیم
و صدای طبیعت رو بشنویم
خیلی دلم تنگه عزیزم
مراقب خودت باش
دوست دارم
و در آخر
سه شنبه این هفته که گذشت روز کریسمس بود،این روز رو به تمام هموطنها و دوستای مسیحیم تبریک میگم،امیدوارم سال خوبی داشته باشن،و بابا نوئل براشون کلی هدیه های خوشگل داده باشه
از خدا میخوام روحیمو یکم بالا ببره چون خیلییییییی خسته ام
همسر خوبم هم کارش زود زود درست بشه چون واقعا هردومونم خسته شدیم از اینهمه استرس کشیدن
آمین