شیرین کاریای گل پسری
92/9/26
سلام دردونه ی من
مامانی باز اومده تا برات از شیرین کاریا و دلبریات تعریف کنه
ولی یکم طولانیه
دیروز وارد 11 ماهگی شدی. 11 ماهگیت مبارک و من نتونستم بخاطر یخبندون تنهایی ببرمت بهداشت و قراره با بابایی آخر هفته ببریمت
عشق من دقیقا 15 آذر 92 ،بود که اسم بابا رو برا اولین بار صدا زدی.بابا از سر کار اومده بود و خسته روی کاناپه خوابش برده بود،تو چند بار رفتی و با زبون بچگونت هر چی سرو صدا کردی و دستت رو به صورتش زدی بیدار نشد.و چند بار هم من صداش زدم...که یهو متوجه شدم انگار شما هم با من هم کلام داری بابارو بیدار میکنی ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من میگفتم هااااااااااااادیییییییییییی هااااااااااااااااادیییییییییییییییییی
یهو شنیدم که شما گفتی آاااا دیییییییییی آاااااا دیییییییییییییی
درست تو همون ریتمی که من صدا میزدم
خلاصه زودی با ذوق باباتو بیدار کردم تا بشنوه اونم تا دید که تو صداش میزنی خواب از سرش پرید
بعدشم از ذوقم سریع رفتم و به مامان و بابام زنگ زدم و خبر دادم.وای چقدر دوس دارم وقتی میبینم اسم بابا رو صدا میزنی و تازگیا میگی هَههههههه دِههههههههههه هَهههههه دِههههههههه
تازه به بده هم میگی اِ دِههههههههه
از میز آرایش آویزون میشی و وسایل روشو میخوای و هی میگی اِ دِهههههه اِدِهههههههه
چند وقتم هست بهت یاد میدم به غذا بگی به به که دیروز یه دفعه به بابا گفته بودی بَ بَ
و امروزم وقتی من گفتم شما هم اول گفتی بَ و بعد گفتی بَ بَ.بعد من از ذوقم جیغ زدم و شما دیگه تکرار نکردی
چند روزم هست مثل یه سری از این پیر زن پیر مردا که زیر لب قُر میزنن شدی،البته حرف نمیزنی فقط دهانت رو اونطوری تکون میدی خیلی خوشم میاد.یا همش با لبات بازی میکنی و ادا در میاری، مثلا برا نشون دادن اینکه چیزی رو نمیخوای کلی لباتو کش میدی جلو و اخم میکنی و اون مدلی نارضایتیت رو نشون میدی
داری سعی میکنی بتونی بایستی. و برا یه لحظه دستت رو از مبل یا هر چی که ازش کمک گرفتی ول میکنی و یه هو تالاپ میخوری زمین خوبه مای بی بی داری والا معلوم نبود چی میشود خخخخخخخخخ
چند روز پیش پیش تلویزیون واساده بودی و میخواستی دکمه پاور رو فشار بدی و نمیتونستی،هی گریه میکردی که ما تی وی رو برات روشن کردیم و همین که روشن شد تو خوشحال شدی.قربونت برم که میدونی کدوم دکمه مربوط به روشن و خاموش شدنشه
روروئکت رو گذاشتم جلوی سیم آنتن و سیم ADSL تا نتونی بری اون سمت و تو همش سعی داری روروئک رو از سر راه برداری تا به هدفت برسی که فعلا زورت نرسیده
آماده ای تا یه موزیک پخش بشه و اون موزیک تا هر وقت که طول بکشه تو نانای میکنی و هی خودتو تکون میدی .قربونت برم الهی تا موزیک تموم نشه تموم نمیکنی و یا بابا برات نانای میخونه بازم شروع به رقص و تکون دادن خودت میکنی
از همه جا قشنگ ترش اینه که تو خونه بین پدر و پسر سر من دعواست و من کلی ذوق میکنم و به خود میبالم.تو اصلا اجازه نمیدی بابات بیاد سمت من و بهم محبت کنه یا اینکه فقط با هم حرف بزنیم و تو هم هی میای سمت من و سر بابا داد میزنی و کلی دَدَدَدَدَدَ میگی
هی میری آویزون میزآینه شمعدون میشی و گوشت تنمو میریزی،نمیدونی چقدر منو میترسونی.فک کنم خودتم متوجه شدی که روی اون قسمت حساسم برای همین هی میری اونجا
یا با دوچرخه ورزشی بابا یا با میل پارالل بازی میکنی،آخه عزیزم اینهمه اسباب بازی چرا گیر میدی به وسایل بزرگترا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
کتاب رو برمیداری دستت و ادای مطالعه کردن درمیاریوقتی قراره من یا بابا کتاب بخونیم کلی سرو صدا میکنی و ادا اوصولی در میاری تا کتاب خوندن رو تموم کنیم و به شما توجه کنیم
تازگیا دالی رو یاد گرفتی و از بازی دالی خیلی خوشت میاد و هی صورتت رو اونور میکنی بعد برمیگردونی به سمت ما یعنی دالی
سوار تاب که میکنمت خیلی خوشت میاد به خودم کشیدی و عاشق تاب بازی هستی.اونروزی که داشتم رو تاب بازیت میدادم و شعر تاب تاب عباسی رو برات میخوندم یه لحظه مکث کردم که تو سریع گفتی دا دا یعنی همون تاب تاب
چند روز پیش بابا خونه نبود و رفته بود تهران و تو همش دنبال بابات میگشتی میرفتی دم در اتاقش و اتاق خواب بعد دم در حموم و آشپزخونه و هر جا میرفتی اسمشو صدا میزدی بعد نصفه شبی میر فتی پشت در خونه میشستی و میگفتی دَه دَه
چای خیلی دوس داری و تو شیشه بهت چای میدمو همش شیشه شیرتو میگیری تو دستت و به حالت نشسته مک میزنی و خوب همش هوا میخوری و من سریع میام درستش میکنم و میدونی من رو اینکار حساسم و بیشتر برا جلب توجه اینکارو انجام میدی
یا برا جلب توجه هی سرفه میکنی
وقتی میبرمت پشت شیشه یا تو بالکن خیلی ذوق میکنی و کلا در در رو دوس داری و میگم اهورا بریم دردر شما هم هی با خوشحالی میگی ده ده ده ده ده و وقتی بابا میخواد بره سر کار یا خرید قایمکی میره تا دنبالش راه نیفتی و اگه کسی هم بیاد دم در و باهامون کار داشته باشه کلی گریه میکنی که چرا من در رو بستم و ما نرفتیم بیرون یا اونا نیومدن تو
کانالای تلویزیون رو عوض میکنی و اصلا به روی خودت نمیاری و اینکارتم یه موقع هایی برا جلب توجه کردنه
زیرت زیرانداز میندازم و بهت کیک و بیسکوییت میدم بعدش زود خودتو از روش بلند میکنی و زیر اندازو میتکونی تو خونه و کللللللل خونه پر میشه با تکه های کیک و بیسکوییت و نون
آخهههههههههههههه عزیزم من چند بار تو روز بابایی خونه جارو بزنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟ چقدر من خونه جمع کنم وروجک مثلا داری کار میکنی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تازگیا هم که قاشق پر غذا رو تو دهانت میزارم و شما همون دیقه شروع به فوت کردن میکنی و کل هیکل من و خودت پر میشه از پوره سیب زمینی و سرلاک و انواع غذاهایِ وروجک
همچنان شبا زیاد از خواب بیدار میشی و دیشب با سرو صدات بابایی رو هم از خواب بیدار کرده بودی و طفلی کلا نتونسته بود خوب بخوابه
یادمه یه مدت که بابا مریض بود و خوابش سبک بود تو که هی بیدار میشدی بابا متوجه شد و گفت وایییییییییی این چرا اصلا نمیخوابه .بعد صبح که از خواب بیدار شدم دیدم بابا خونه نیست رفته بود برام گل و شیرینی بخره که انقدر زن فداکاریم و هر چقدر بیدارم میکنی من بابایی رو اذیت نمیکنم من یه فرشته ام که گیر بابایی افتادم
در کل خیلی جیگری و خیلی دوست داریم مامانی و این روزا کلا کارت اینه که جلب توجه کنی.غافل از این که تو کل دنیای منی و من همه فکر و ذکرو حواسم پیش توئه وروجکم