اهورای من در 4ماهگی +عکس
سلامممممممممم سلامممممممممممممممم
صد تا سلاممممممممممممممم
یوهو من اومدم
دوستای خوب و مهربونم از همتون ممنونم که نگرانمون بودید و ببخشید که من انقدر تنبل شدم
سری قبل که مطلب گذاشته بودم تازه اسباب کشی رو شروع کرده بودیم و داشتیم جمع و جور میکردیم خلاصه اینکه فک کنم 26 یا 27 اردیبهشت بود که وسایلم رو فرستادیم به خونه جدیده که تو یه شهر دیگه بود و خودمو اهورا موندیم پیش بابا و مامانم و بابای اهورا هم رفت دانشگاه
بعد فک کنم 7یا 8 خرداد بود که همسری اومد و به همراه 2تا مامانا اومدیم تا خونه جدید رو بچینیم و مامان همسری 1 روز موند برا کمک که خیلی هم به زحمت افتاد و ازش ممنونیم
و اولین بار بود تو اینهمه سال اسباب کشی برا کمک میومدن مامان من حدود 5روز موند و به ما کمک کرد و نمیدونم با چه زبونی ازش تشکر کنم که همیشه حواسش به ما هست و امروز که 18 خرداد هست ما تقریبا جابجا شدیم فقط یه سری ریزه خورده ها مونده که کلی وقت گیره و آقا اهورا اجازه کار کردن به ما نمیده
وقتی اسم اسباب کشی میشنوم کل بدنم مثل بید میلرزه واقعا سخته اههههههههه اهههههههه از این اسباب کشی
خدایا به ما مستاجرا هم زودتر خونه بده راحت بشینیم و یه جا مستقر بشیم دیگه قربونت برم
خدایا این همه خونه ولی ما بیخونه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته خداروشکر الان یه جورایی مستاجر نیستیم و تو پانسیون دانشگاه زندگی میکنم ولی خوب بازم سخته دیگه
خلاصه از اینا که بگذریم میرسیم به آقا اهورا
اول عکسشو بزارم
اهورا جان 3خرداد بود انقدر بابام باهاش کار کرد تا تونست تقریبا با دستش یه چیزی رو نزدیک دهنش نگه داره قربونش برم
یادمه یه روز هم بابام باهاش انقدر بازی کرد اهورا دیگه خسته شد ولی بابام بهش توجه نکرد و به بازیش ادامه داد و اهورا انقدر داد زد که آخرش با دهن باز و چشم نیمه باز تو همون حالت تو بغل بابام خوابش برد وای خدا چقدر اون لحظه بامزه و خنده دار بود کاش فیلم میگرفتم
حالا هم اسباب بازیاشو میگیره بخوره بعدش نمیتونه کلی سر اسباب بازیاش داد میزنه که چرا تو از حلق من پایین نمیری یه دستشو با یه دست دیگش محکم نگه میداره(که فرار نکنه)بعد میزاره تو دهنش وانقدر انگشتشو تا ته تو حلقش فرو میکنه که حالت تهو میگیره و کلی سرفه میکنه
پریشب هم مثل اینکه یه هو همسری رو تو خندیدن همراهی کرده بود و کمی قهقه زده بود که همسری خیلی خوشحال بود و متاسفانه من اون لحظه رو ندیدم
شبا همش نیم ساعت یک بار و یا 20 دیقه 1بار بیدار میشه و اصلا نمیدونم چشه دکتر هم میگه سالمه و بعضی بچه ها اینجورین
خلاصه که امروز من و بابایی تصمیم گرفتیم بیومیل بخریم و به اهورا کمک شیر بدیم شاید سیر نمیشه
اهورا کوچولوی ما خیلی شیرین شده این روزا همه دلتنگش شدن
بابابزرگا و مامان بزرگا الان کلی اهورا رو یاد میکننما هم باید تو غربت بمونیم دیگه چه کنیم ولی خوب اهورا کل وقتمو میگیره و نمیزاره بفهمم غربت یعنی چی و کی روزا سپری میشن
اصلانمیزاره کارامو انجام بدم وقتی میرم آشپزخونه مستقیم به درش خیره میشه تا بیام بیرون و اگه دیر بیام کلی سرو صدا راه می اندازه
بهمون میخنده و دلش میخواد یا 24ساعته باهاش بازی کنیم و یا تو بغل بگردونیمش
یکی دیگه از کارایی که یاد گرفته اینه که رو زمین میزاریمش هی به کنار برمیگرده وگردنشو تا آخر به سمت پشت برمیگردونه و انقدر پا میزنه که دور خودش میچرخه
زبونشو میزاره لای لثه هاش و میجوه
پستونک و شیشه شیر هم دوس نداره و اونارو هم میجوه و کلی سرشون داد میزنه
وقتی بهش دارو میدم هرچقدرم که تلخ باشه کلی اذیت میشه و بازم دهنشو باز میکنه و میگه بده و کلی هم ویبره میزنه و وقتی میبینه من انقدر ناراحتم که داروش تلخ بوده بهم لبخند میزنه
یه چیز خیلی باحال اینکه وقتی دنیا اومد تو ریکاوری که لباساشو پوشوندن ازش فیلم گرفتن و اهورا همش در حال گریه هستش و وقتی فیلم رو میزاریم و اهورا صدای گریشو میشنوه از ته دل میزنه زیر گریه و دیگه نمیشه ساکتش کرد و وقتی تو جایی هم باشیم که بچه ای گریه کنه اهورا هم سریع بغض میکنه و گریه میکنه قربونش برم با این دل مهربونش
و اگه رو بالشت بزارمش میامو میبینم که قل خورده و یا دمر افتاده
بابای اهورا هم تو نگهداری اهورا خیلی کمک میکنه و 2تایی حسابی خسته میشیم
اهورا کوچولوی ما همش خواباش گنجشکیه و اصلا استراحت درست و حسابی نداره منم که صبح نمیدونم از خستگی چطور از خواب بیدار بشم
راستی به اهورا کوچولوم یه آمپول ویتامین د زدن طفلک بچم از درد ضعف رفت چون مثل اینکه علائم نرمی استخوان رو داره،خدا کنه زود خوب بشه عسل مامان
منم دارم سعی میکنم کارامو رو برنامه پیش ببرم و با این شرایط کنار بیام
همتونو دوس دارم و تا بعد به خدا میسپارمتون