اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 2 ماه و 21 روز سن داره

وروجک بابا و مامان

ماجراهای جدید اهورا کوچولو

1392/6/11 18:44
نویسنده : مامان جون
1,074 بازدید
اشتراک گذاری

92/6/11

niniweblog.com

سلام سلام صد تا سلام niniweblog.com niniweblog.com

 

اول به دوستای مهربونمون سلام میکنم بعد هم به گل پسر یکی یکدونم niniweblog.com

این روزا اهورا کوچولوی ما خیلی شیرین شده،الهی که مامان فدای قد و بالات بره.با اون دهان بدون دندونت وقتی میخندی همه ضعف میرن براتniniweblog.com

میریم بازار همه از شما خوششون میادniniweblog.com.سوار تاکسی بشیم راننده هی هواسش به شیرین بودن شما پرت میشه و ما هی دلهره میگیریم که یه وقت تصادف نشهniniweblog.com.میریم دکتر هم همچنین،این اواخر هم مامان 2تا کار دندون پزشکی داشت دکتره انقدر عاشق و شیفته و شیدای شما میشد که یادش میرفت 3ساعته بنده دهانم رو مثل گاراج باز کردم و فکم داره از جا درمیاد هی باهات بازی میکرد کلی هم وقتمونو گرفتniniweblog.com.البته دستشون درد نکنه ها ولی کلا مامان جون همه دوستت دارن انقدر که نازو شیرینی دیگه فامیل که جای خود داره niniweblog.com

سری آخر که بردمت بهداشت 29 مرداد بود یعنی با 4روز تاخیر رفتیمنیشخند و 1قطره ریختن تو دهنتون و 2تا واکسن به هر دو پاتاسترس ، من ازشون خاستم تا بزارن بابا بیاد و شما رو بغل کنه آخه تا حالا زحمت واکسن زدنت به دوش مادرجون و بابا بوده و این بار مادر جون نبود وبابا تنهابود niniweblog.com.خلاصه واکسن رو زدند و شما بد جور گریه کردی قربونت برم niniweblog.comو من دلم هری ریخت و مثل همیشه گریه کردمگریه که یهو دیدم خانومی که واکسنت رو زده هم اشک تو چشاش پر شده niniweblog.com، اونجا بود که من دیگه خجالت کشیدم از اینکه به گریم ادامه بدم.شما چند روز رو تب کردی و خیلی اذیت شدی و با سریای قبلی اینبار فرق داشت و دردسرش بیشتر بود اما این نیز گذشت خدارو شکر. niniweblog.com

عزیزم شما تا حالا به حالت سینه خیز میموندی و نمیتونستی جلو بری و فقط مثل حالت شنا رفتن قفسه سینت رو میدادی بالا و دورو برت میچرخیدی که دیشب یهو متوجه شدم از ناحیه پا هم قصد داری خودت رو بلند کنی و حالت 4دست و پا بری niniweblog.com.البته هنوز نمیتونی بری و زود خسته میشی و ولو رو زمین میخوای بخوابی ولی دیدن این صحنه خیلی عالی بود niniweblog.com که من به بابا و عمه سیما سریع نشونت دادم.عمه سیما هم حدود 1 هفته خونه ما بود که امروز رفت و ما باز تنها شدیم و تو این 1هفته خیلی خوش گذشت و همش عمه باهات بازی میکرد و یه اسباب بازی خوشگل هم برات خریده بود که شما خیلی دوس داشتی. niniweblog.com

گفتم عمه یاد حرف زدنت افتادم

مامانی وقتی کلافه و خسته ای همش میگی عمممممممممهسوال

و بعضی وقتا میخوای حرف بزنی میگی ماااااااااااااااااااا ما ما مااااااااااااااا ابله

و وقتی گرسنه هستی و منو میبینی میگی ههههههههههه ههههههه ههههه یعنی شیر بدهزبان

و خیلی میگی گیغغغغغغغغغغغغغغ - بووهههههههههه - اغووووو ماچبغل

و وقتایی که جاتو کثیف کردی و من میبرمت تا بشورمت همین که شیر آب باز میشه شما ذوق میکنی و همش میخوای آب رو با دستات بگیری چشمک

بعضی وقتا که تلویزیون روشن میشه خیلی خوشحال میشی و بعضی وقتا به آدما تو فیلما میخندی و فک میکنی دارن با تو حرف میزننخنده و از برنامه کودک هم خیلی خوشت میاد


قربونت برم از کدوم شیرین کاریهات بگم؟؟؟؟؟؟؟؟هر لحظه تو برای ما شیرین و جذاب و متنوع هستش niniweblog.com.شاید کسایی وبلاگت رو بخونن و بگن این چرت و پرتا چیه مامان اهورا نوشته اما عزیزم بخدا برای ما بهترین لحظات دنیا هستش و تا کسی تو این موقیت قرار نگیره نمیتونه درک کنه لبخند،راستی گلم قراره بریم خونه مادر جون و مادرجون و پدرجون و دایی رضا لحظه شماری میکنن تا ببیننت و ما زودتر بریم niniweblog.com .البته منهم لحظه شماری میکنم برا دیدنشون چون خیلی دلم تنگ شده براشون. niniweblog.com

از غذا خوردنت بگم.از بعد 4ماهگی که بهت سرلاک گندم به همراه شیر میدادم بعد اون سرلاک برنج به همراه شیر که زیاد استقبال نکردی نگو چون طعمش پایین تر از قبلی بوده.خلاصه بیسکوییت مادر و بعد سرلاک موز به همراه شیر برات خریدیم.و دیشب هم برات سرلاک تکه های خرما به همراه شیر بود که خیلی استقبال کردی. niniweblog.com


برات غذا هم سیب زمینی آبپز یا هویج آبپز میدم.مژه

 

البته عمه لیلا هم دستور پخت یه غذا رو برات داده که اونم دوس داری.هویج و سیب زمینی با یکم برنج و کره با هم میپزم و له میکنم شما میخوری که این دستور پخت گوشت هم داشت که فعلا فک کنم گوشت برات سنگین باشه خودم حذفش کردملبخند

 

وقتایی هم که میریم بیرون بهت شیشه شیر میدم و شما هم خدارو شکر استقبال میکنی niniweblog.com.تو خونه هم میخوام روزی یک وعده بهت شیشه بدم که نمیخوری و فقط دوس داری با شیشه شیرت بازی کنی.

 

تازگیا اگه چیزی که تو دستت هست رو ازت بگیریم میزنی زیر گریه قربونت برم الهی niniweblog.com

 

راستی عزیزم چند روزه که برا یه لحظه میتونی بشینی و بعد به یه طرف ولو میشی و بعد خیلی بامزه میشیقهقهه

 

حالا چند تا عکس از اهورا کوچولو بزاریم

عزیزم علاقه ی زیادی به پاره کردن کتاب و کاغذ داری مخصوصا به جدولهایی که حل میکنم حساسیت داری و میخوای حتما بگیریشون بعد این بلارو سرشون بیاری

 

اهورا کوچولو بعد از خرابکاری

اهورا کوچولو میگه:خاله جونیا ببینید مامانم چه بلاهایی سر من میاره؟؟؟؟؟؟اصن نمیدونم اینا اسباب بازی من هستن یا من و اینا اسباب بازی مامان خانوممتفکر

 

اینجا هم همون لحظه های سینه خیز شدنته عزیزم.قربون لک لباست برم تازه بهت سیب زمینی آبپز داده بودمنیشخند

 

اینجا هم اهورا کوچولو تو بغل بابای مهربون تو پارک نزدیک خونمون

اینجا هم سالگرد ازدواج من و بابایی که امسال آقا اهورا محفل رو نورانی کرده قربونش برم.دست بابا درد نکنه برام کلی زحمت کشیده بود.همینجا میخوام به بابا ی اهورا بگم که عاشقانه دوستت دارم و به وجودت افتخار میکنم و از خدا میخوام تا سایه تو رو از سر من و اهورا کم نکنه

اینجا هم آقا اهورا برا این داره زیر زیرکی میخنده چون انگشتش رو فرو کرده تو خامهخنده

الهی قربونت برم جیگر گوشمبغل

فدای خنده نازت بشم این جغجغه رو از بقیه بیشتر دوس داری که تازگیا یه دستشم شکوندیابرو

این لباست رو خیلی دوس دارم

مامان عیبه زبونتو ببر توزبان

آخه بچم چه ساکت واساده

خوب اهورا جون و خاله های مهربون تا سری بعد که بیام و از شیرینکاری های گل پسر بگم همتونو به خدای مهربون میسپرمماچ

دوستون داریم و بای همگیبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (5)

بابای ملیسا
11 شهریور 92 19:35
سلام . ضمن تبریک به خاطر نوشته های زیباتون ، وبلاگ ملیسا خانم به روز شد . ممنون می شم اگر به کلبه مجازی دردونه این حقیر قدم بزارید و با گذاشتن یک یادگاری ، خاطره ای شیرین برای فردای ملیسا رم بزنید . ممنونم از لطف شما .
محبوبه مامان ترنم
14 شهریور 92 11:34
ای جانمممممممممممممم. شیرین عسل شده حسابی اهورا جان.
ماشاالله.
مامان اهورا ، من تمام مادرانه هایی که واسه پسرت نوشتی رو درک می کنم.
تمام این لحظه ها و حرکات شیرینی زندگیمون هستن.
الهی که از این لحظه های ناب و شیرین بودن در کنار گل پسرت همیشه داشته باشی و زندگیتون هر روز شیرین تر بشه.


سلام عزیزم
ممنونم از لطفتون
جیگر مامان
28 شهریور 92 12:41
سلام
ای جونم چه گل پسریییییییییی
قند عسلییییییی


سلام عزیزم
ممنونم بهمون سر زدی
هیجان
7 مهر 92 11:18
ای جانمممممممممممممممممم ماشالله هزار ماشالله
واقعن بچه ها خیلی زود بزرگ میشن ادم هم دلش میخواد زودتر فرداهاشون رو ببینه هم دلش میخواد این روزای قشنگون رو از دست نده
خدا برات حفظش کنه
وای واکسنننننننننننننننننن


هیجان
ممنونم عزیزم
اومدم به وبلاگ پریا سر زدم دیدم دنیا اومده کلی خوشحالی کردم
متنتو خوندم و گریه کردم
همیشه شاد باشی عزیزم
نینا
11 مهر 92 2:34
سلام
وای پسر نگو یه دنیای بزرگ شیرینی نارگیلی
من بخورمشم کمه
من موندم مامانی چرا تورو قورت نمیده
به مامان بگو برام اسپند دود کن چش میخورما
خیلی نازیییییییییییییییییی
ماشاله تلهی سالم بمونی
بوووووووووووووسسسسسسسسسسس


سلام نینا جونم
ممنونم که بهمون سر زدی عززم
باراد کوچولو رو ماچش کن از طرف ما