اهورااهورا، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

وروجک بابا و مامان

سومين سونوگرافي به روايت بابا

سلام عزيز دلم. هفته قبل با ماماني رفتيم تا دوباره ببينيم تو چه وضعي هستي تا كلي كيف كنيم . منظورم همون سونو هستش. من هر موقع وقت سونو مياد، كلي خوشحال ميشم (مامانتو كه نگو). اين سري آقاي دكتر از همون اول كه دستگاهو گذاشت رو شيمك مامانيت، حركت قلب كوچيكت معلوم بود. يه حس عجيبي بهم دست داد كه نميشه بيانش كرد، زندگي و حركتو به راحتي ميشد فهميد. همش چشمم تو مانيتور بود كه قسمت هاي ديگه بدنتو ببينم (ولي خودمونيم تشخيصشون خيلي سخته ). به آقاي دكتر گفتم كه ببخشيد ولي اصلا نمي تونم تشخيص بدم چي به چيه، مامانت به زور جلو خنده شو گرفت. آقاي دكتر هم مثل آقا معلما شروع كرد به نشون دادن دست و پاي كوچولوت و ... . من و مامانت هم با ذوق نگا...
18 آذر 1391

ویار 2

  پسر قشنگم سری قبل ویارم رو تا 4ماه برات نوشتم الانم تا 7 ماهگی رو مینویسم ببینم از این به بعد چه تغیراتی میکنم   عزیزم از وقتی وارد 5ماه شدیم من انار خیلی دلم میخواست و میخواد و تقریبا هر روز میخورم گلابی هم خیلی دوس دارم+نارنگی    ماهی هم دلم میخواد و یه چیز عجیب اینکه دوباره مرغ میخورم خودشم الان حدود 2 یا 3 هفته میشه خداروشکر دیگه حالم ازش بهم نمیخوره تو ترشی ها هم ترشی بادمجون شکم پر رو خیلی دوس دارم که مادرجون( مامان گلم) دستش درد نکنه امسالم مثل هر سال همه ترشی هامونو درست کرد ...
7 آذر 1391

7ماهگی

سلام حاصل عشق من وبابایی وجودم،پسرم،پاره تنم،جیگرم،عزیزم،مهربونم،بهترینم،نفسم همه کسم دل مامانی برات یه ذره شده بود عزیزم حالا که برات مینویسم خدارو شکر سرماخوردگیم خوب شده و حالم بهتره   خاله های مهربونی هستن که همشون نگران ما بودن و ما ازشون کمال تشکرو قدردانی رو داریم پسر قشنگم واسه ویزیت ماه پیش که رفتم دکتر وزن اضافه نکرده بودم و به خاطر سرماخوردگیم 2کیلو هم از وزنم کم شده بود تو وقت مریضیم خیلی خیلی کم تکون میخوردی عزیزم منم همش نگرانت بودم و میترسیدم دارو ها رو زیاد مصرف کنم عزیز دلم دکتر برام سونو نوشته بود منم گفتم سر فرصت با بابا جونت ...
1 آذر 1391

6 ماهگی

سلام علیکم ستاره                همچین پسری کی داره؟؟؟؟؟ عشقم ،پسر مهربونم،مامان قربون قلب مهربون و کوچولوت بره الهی عزیز دلم مامان سرما خورده و بد جور گلو درد داره الهی قربونت برم که انقدر با درکی از حالا هر وقت که حال ندارم و بی حالم یا مریض شدم تو کمتر تکون میخوری و نمیخوای اذیتم کنی   عاشقتم یکی یه دونه ی من عشقم امروز با بابا کلی خندیدیم میدونی چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟ آخه چند وقته به نافم لگد میزنی و من همش میگم هدف گیریت خوبه هههههههههه تازه فهمیدم که لگد نمیزنی تو کتاب که داشتم در مورد هفته 24 بارداری ...
11 آبان 1391

حس اولين حركت پسر گلم

سلام عزيزم. اولين باره كه برات مطلب مي نويسم. تا الان همه مطالبو مامانت زحمت كشيده. دقيقا ديروز بود، تازه از مسافرت اومده بودم، موقع عصر بود كه ماماني گفت مي خواي حركت پسرمونو حس كني؟ منم از خدا خواسته گفتم: آره. آخه خيلي دلم مي خواست حركت تو وروجكو حس كنم. اومدم و دستمو گذاشتم رو شكم ماماني، چند ثانيه نگذشته بود كه ضربه اي مثله ضربان قلبو حس كردم. لحظه خيلي قشنگي بود. پر از زندگي و جنبش.  انشااله سالم به دنيا بياي و خنده هاتو همراه با ورجه وورجه كردناي با حالتو ببينم. خيلي دوست دارم. ...
28 مهر 1391