سومين سونوگرافي به روايت بابا
سلام عزيز دلم. هفته قبل با ماماني رفتيم تا دوباره ببينيم تو چه وضعي هستي تا كلي كيف كنيم . منظورم همون سونو هستش. من هر موقع وقت سونو مياد، كلي خوشحال ميشم (مامانتو كه نگو). اين سري آقاي دكتر از همون اول كه دستگاهو گذاشت رو شيمك مامانيت، حركت قلب كوچيكت معلوم بود. يه حس عجيبي بهم دست داد كه نميشه بيانش كرد، زندگي و حركتو به راحتي ميشد فهميد. همش چشمم تو مانيتور بود كه قسمت هاي ديگه بدنتو ببينم (ولي خودمونيم تشخيصشون خيلي سخته ). به آقاي دكتر گفتم كه ببخشيد ولي اصلا نمي تونم تشخيص بدم چي به چيه، مامانت به زور جلو خنده شو گرفت. آقاي دكتر هم مثل آقا معلما شروع كرد به نشون دادن دست و پاي كوچولوت و ... . من و مامانت هم با ذوق نگا...
نویسنده :
مامان جون
12:41